زَرتُشت، زردشت، زردهُشت یا زراتُشت نام پیامبر ایرانی بنیادگذار دین زرتشتی یا مَزدَیَسنا؛ و سراینده گاثاها کهنترین بخش اوستا است.
ریشه و معنای نام
در اوستا زَرَثُشْتَره(Zaraϑuštra=) است. بیشتر از ده شکل برای نام زرتشت در زبان فارسی موجود است. زارتشت، زارهشت، زرادشت، زارهوشت، زردهشت، زراتشت، زرادشت، زرتهشت، زرهتشت، زرهدست و زرههشت از این قبیل است ولی او خود را در گاتها زَرَثُشْتَره مینامد.۱۲
از بیشتر از دو هزار سال پیش تا به امروز، معانی بسیاری برای واژه زرتشت گفتهاند.آنچه که مشخص است این است که این نام مرکب است از دو جزء «زرت» و «اشترا» هرچند که در سر زرت اختلاف بسیار است. البته بیشتر تاریخ شناسان معتقدند زرد و زرین و پس از آن پیر و خشمگین معانی نزدیک تری هستند. کلمه زرد در خود اوستا «زیریت» است.البته «زرات» به معنی پیر آمدهاست ولی اینکه چرا در ترکیب با اشترا تبدیل به «زرت» شد باعث اختلاف نظر شدهاست.۳
در جزء دوم این نام اختلاف نظری نیست زیرا هنوز کلمه شتر و یا اشتر در زبان فارسی باقی است و هیچ شکی نیست که نام وی با کلمه شتر ترکیب یافته و «دارنده شتر» معنی میدهد و به همان معنی است که امروز در فارسی میباشد.۳ در گذشته برای شتر از آن جهت که حیوان بسیار مفیدی بود ارج و منزلتی خاص قائل بودند و نام شتر را با پسوندهای خاص بر نوزادانشان مینهادند. همچنین در نوشتههای تخت جمشید از شتر به عنوان هدیهای که به داریوش اهدا میشد نام برده شدهاست.۴ برای نمونه فراشتر به معنی دارنده شتر راهوار و یا تندرو است. گاه نیز نام خانوادگی که سپیتمه است، افزوده میشود و به صورت زرتشتر سپیتمه یاد میشود. البته این نام خانوادگی را امروزه سپنتمان و یا اسپنتمان میگویند۵ که به معنی خاندان سفید است.۶ نام پدر زرتشت پوروش اسپ بوده۷ که مرکب است از پوروش به معنی دو رنگ و سیاه و سفید و اسپ.پوروش اسپ معنی دارنده اسپ سیاه و سفید را میدهد.۶
اسپیتامه نام خانوادگی زرتشت بودهاست. در بند دوی همایشت آنجا که همای مقدس همچون دوستی به زرتشت نزدیک میشود وی را محترمانه با این نام خطاب میکند
دوستان من لینک دانلود متن کامل را در آدرس زیر گذاشتم:
از دل و دیده ، گرامی تر هم
آیا هست ؟
- دست ،
آری ، ز دل و دیده گرامی تر :
دست !
زین همه گوهر پیدا و نهان در تن
و جان ،
بی گمان دست گرانقدرتر است .
هر چه حاصل کنی از دنیا ،
دستاورد است !
هر چه اسباب جهان باشد ، در روی
زمین ،
دست دارد همه را زیر نگین !
سلطنت را که شنیده ست چنین ؟!
شرف دست همین بس که نوشتن با
اوست !
خوشترین مایه دلبستگی من با اوست
.
در فروبسته ترین دشواری ،
در گرانبارترین نومیدی ،
بارها بر سرخود ، بانگ زدم :
- هیچت ار نیست مخور خون جگر ،
دست که
هست !
بیستون را یاد آر ،
دست هایت را بسپار به کار ،
کوه را چون پَر کاه از سر راهت
بردار !
وه چه نیروی شگفت انگیزی است ،
دست هایی که به هم پیوسته
است !
به یقین ، هر که به هر جای ، در
آید از پای
دست هایش بسته است !
دست در دست کسی ،
یعنی : پیوند دو جان !
دست در دست کسی
یعنی : پیمان دو عشق !
دست در دست کسی داری اگر ،
دانی
، دست ،
چه سخن ها که بیان می کند از
دوست به دوست ؛
لحظه ای چند که از دست طبیب ،
گرمی مهر به پیشانی بیمار رسد ؛
نوشداروی شفا بخش تر از داروی
اوست !
چون به رقص آیی و سرمست برافشانی
دست ،
پرچم شادی و شوق است که افراشته
ای !
لشکر غم خورد از پرچم دست تو شکست !
دست ، گنجینه مهر و هنر است :
خواه بر پرده ساز ،
خواه در گردن دوست ،
خواه بر چهره نقش ،
خواه بر دنده چرخ ،
خواه بر دسته داس ،
خواه در یاری نابینایی ،
خواه در ساختن فردایی !
آنچه آتش به دلم می زند ، اینک ،
هر دم
سرنوشت بشرست ،
داده با تلخی غم های دگر دست به
هم !
بار این درد و دریغ است که ما
تیرهامان به هدف نیک رسیده است ،
ولی
دست هامان ، نرسیده است به هم !
شعر از فریدون مشیری